اشعار زیبا و قشنگ


اشعار زیبا و قشنگ


خدا چو صورت ابروی دلگشای تو بست
گشاد کار من اندر کرشمه‌های تو بست

اشعار زیبا و قشنگ 

مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند
زمانه تا قصب نرگس قبای تو بست


اشعار زیبا و قشنگ 

ز کار ما و دل غنچه صد گره بگشود
نسیم گل چو دل اندر پی هوای تو بست

اشعار زیبا و قشنگ 

مرا به بند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سررشته در رضای تو بست

اشعار زیبا و قشنگ 

چو نافه بر دل مسکین من گره مفکن
که عهد با سر زلف گره گشای تو بست

اشعار زیبا و قشنگ 

تو خود وصال دگر بودی ای نسیم وصال
خطا نگر که دل امید در وفای تو بست

اشعار زیبا و قشنگ 

ز دست جور تو گفتم ز شهر خواهم رفت
به خنده گفت که حافظ برو که پای تو بست
اشعار زیبا و قشنگ